شبکه یک - 21 تیر 1398

پرقدرت باد! جبهه مقاومت زنان ایران(علیه پروژه "برهنه‌سازی" از چماق رضاخان تا رسانه‌های آمریکا)

بزرگداشت قیام علیه کشف حجاب رضاخانی و قتل عام مردم مشهد در مسجد گوهر شاد و سالگشت قیام زنان مشهد در ۱۷ دی ۱۳۵۶ _ خانواده شهدا _ ۱۳۹۵

بسم‌الله الرحمن الرحیم

خدمت خواهران عزیز سلام عرض می‌کنم. 17 دی روز کشف حجاب و اعلام رسمی قانون کشف حجاب از طرف رضاخان به دستور انگلستان در کشور بود. یک اشاره‌ای به این روز تاریخی داشته باشیم که از یک طرف به مبحث حجاب، زن و خانواده مربوط است و از طرف دیگر به نقش مهمی که بخشی از روحانیت در کشور و به خصوص در همین مشهد در خصوص این مسئله نشان دادند و در عین حال شناختن یک پروژه‌ی نفوذ فرهنگی هم هست که چطور برای غارت و تسلط بر این کشور در کنار کودتا و فعالیت‌های سخت‌افزاری مسائل فرهنگی و نرم‌افزاری را هم دشمن در این کشور تعقیب می‌کرد و این پروژه چقدر پیچیده بود که اول چطور انگلیس‌ها رضا خان را پیدا کردند و چه دستوراتی به او دادند و از کجا او را به کجا کشاندند و بعد که کودتا می‌کند چند سالی فرمانده‌ی نیروهای نظامی هست تا کودتای بعدی که چند سال بعد اتفاق می‌افتد و دیگر رسماً سلطنت و رژیم عوض می‌شود، چه نقش‌هایی بازی کرد. اول به هیئت‌های عزاداری ابا عبدالله(ع) می‌آمد و با پای برهنه گل به سر و صورت و لباس خود می‌مالید و جلوی هیئت سینه می‌زد و وقتی که مسلط شد عزاداری امام حسین(ع) را هم ممنوع اعلام کرد. اول که آمد انگلیس‌ها به او گفتند اداهای مذهبی و اصلاح‌طلبی و رفورم در بیاور و بعد که مسلط شد دستورات عوض شد. بعد هم بخشی از روحانیت سکوت کردند و ترسیدند. حالا بخشی از آن‌ها اگر در مسائل سیاسی وارد نبودند و اطلاع و تحلیل نداشتند و سرشان کلاه می‌رفت اما در مسئله‌ای مثل حجاب هیچ روحانی و هیچ متدینی نمی‌توانست بگوید ما شک داریم و یا مثلاً این مسئله سیاسی است و ما به سیاست کار نداریم. این مسئله مخالفت صریح با حکم الله بود. اما بخشی از روحانیت محکم و قاطع ایستادند و قوی‌ترین مقاومت در سطح کشور در مشهد انجام شد. علمای مشهد حضور داشتند و قتل عام مسجد گوهرشاد و این قبیل مسائل پیش آمد. یک مقدار راجع به این بعضی از ابعاد و لایه‌های پنهانی دارد که می‌خواهیم در مورد آن نکاتی را عرض بکنیم. این‌که چطور غرب و انگلیس‌ها به عنوان پیشگامان این جنایات و تجاوزات غربی در ایران و جهان اسلام فهمیدند که برای تسلط اقتصادی، سیاسی بر یک کشور و غارت کشور باید روی فرهنگ اجتماعی مردم کار بکنند. تغییر خط و الفبا یکی از طرح‌های آن‌ها بود. انگلیس‌ها این موضوع را اول در ترکیه اجرا کردند. وقتی مسلط شدند خط عثمانی را عوض کردند که یک خط عربی فارسی بود و اصلاً زبان رسمی دیوان سالارانه‌ی حکومت عثمانی فارسی بود، زبان دوم اسلام فارسی بود. اسلام به زبان عربی به ایران آمد اما از ایران به شرق آسیا و عمق اروپا رفت و در خیلی جاها به زبان فارسی رفت. در هند چند قرن یک تمدن عظیم اسلامی ایرانی حاکم بود. یعنی کل مردم هند اعم از مسلمان و بودایی و هندو مثل الان که همه از بچگی انگلیسی بلد هستند، همه فارسی بلد بودند. زبان رسمی، زبان علم و زبان دربار فارسی بود و اسلام با زبان فارسی به هند رفت. با زبان فارسی وارد چین شد. الان بیش از 100 میلیون مسلمان در چین هستند و در زبان خیلی از این‌ها هنوز کلمات فارسی هست و تا سواحل مالزی و اندونزی در شرق چین این‌طور است. همین الان در زبان مالزی و اندونزی صدها کلمه‌ی فارسی هست. اصلاً اغلب اسلام را شیعیان تجار و علمای شیعه و سنی ایرانی به شرق آسیا بردند. در همین اندونزی 1100 سال پیش حکومت شیعه تشکیل شد. من همین چند هفته پیش سفری داشتم و حتی آرم حکومت آن‌ها را دیدم. به زبان فارسی روی این آرم حکومت سلطنت اسلامی در بخشی از اندونزی اسم اهل بیت(ع) و حتی حضرت ابوالفضل و حضرت رقیه زده بودند. اولین حکومت اسلامی در آن‌جا شیعی بود و بعد دیگران هم رفتند. الان در آن‌جا شهری هست که اهل سنت هستند و در دهه‌ی عاشورا برای امام حسین(ع) ده روز مراسمی به نام مراسم تابوت می‌گیرند. خیلی هم نمی‌دانند که ماجرا چیست و می‌گویند این از اجداد ما بوده است. بدون یک جنگ، علما و تجاری که به آن‌جا رفتند و به مردم و به بت‌پرست‌ها خدمت کردند و صحبت کردند و این‌ها را مسلمان کردند. آن‌ها را شیعه و سنی و شافعی کردند. شافعی‌های آن‌جا هم اهل بیتی هستند. سه میلیون سید سنی در اندونزی هست. سادات اهل سنت که به آن‌ها حبائب می‌گویند. بیش از سه میلیون سید و سادات سنی هست. خب این‌ها کار همین کسانی بود که از ایران و یمن و بخشی از مناطق دیگر به آن‌جا می‌رفتند که اول شیعیان بودند و بعد هم دیگران رفتند. می‌خواهم بگویم این زبان و فرهنگ ایران اسلامی چقدر مهم است. بزرگ‌ترین علمای سنی و شیعه‌ی اسلام ایرانی هستند. اغلب بزرگان اهل سنت ایرانی هستند. این فرهنگ از یک طرف تا شرق رفته و از یک طرف به بالکان در اروپا رفته است. عثمانی که بزرگ‌ترین قدرت مسلمان در پنج قرن آخر بوده که بقیه‌ی قدرت‌های مسلمان در ایران و هند شکست خورده بودند و سقوط کرده بودند هنوز بود و آخرین قدرتی بود که صد سال پیش سقوط کرد و ترکیه به دست غرب و انگلیس‌ها افتاد. حتی من در بالکان و بوسنی دیدم که علمای مسلمان اهل معنای ایرانی و اهل عرفان و تصوف به معنای درست آن اسلام را قبل از شمشیر عثمانی به آن‌جا بردند و در بوسنی همین الان 40، 50 دیوان شعر شاعران بزرگ مسلمان سنی محب اهل بیت(ع) موجود است که به زبان فارسی است. این یک فرهنگی بود و این‌طور گسترش پیدا کرده بود. داخل ایران آمدند و اولین جایی که به لحاظ فرهنگی هدف گرفتند یکی زبان و خط مردم بود که آمدند خط ما را هم مثل ترکیه لاتین کنند و الفبای ما را از فارسی عربی تغییر بدهند. طرح دیگر آن‌ها حذف و نابودی حوزه بود. خلع لباس کل روحانیون بود و می‌گفتند هیچ آخوندی لباس نپوشد و ما اصلاً آخوند لازم نداریم و یکی هم کشف حجاب زنان بود. عنوان همه‌ هم این بود که می‌خواهیم ایران پیشرفت کند و متمدن بشود. ما به اروپا رفتیم و دیدیم این‌ها متمدن شده‌اند چون زنان آن‌ها برهنه هستند و کشیش‌ها و آخوندها هم به حاشیه رفته‌اند و تقریباً حذف شده‌اند و دیگر کلیساها خلوت است و کسی به آخوندها و کشیش‌ها کاری ندارد و خط آن‌ها هم که خط لاتین است و این‌ها به این دلیل پیشرفت کرده‌اند. دقت کنید. مسئله‌ی کشف حجاب از زمان رضا خان نبود بلکه از خیلی قبل‌تر شروع شد. بنیادها و نهادها و بنگاه‌های فراماسونری تشکیل شد. در داخل کشور کادرسازی کردند و در داخل دربار، بچه‌ها درباری و بازاری‌های مشهور و بعضی از علمای مشهور را پیدا کردند و به سراغ بچه‌ها و اطرافیان آن‌ها رفتند به عنوان این‌که آن‌ها را به اروپا ببرند تا تفریح کنند یا درس بخوانند یا آشنا بشوند یا اگر نمی‌آیند همین‌جا به آن‌ها امکانات و سرویس بدهند و این‌ها را تبدیل به آدم‌های وابسته می‌کردند و وارد لژهای فراماسونری انگلیسی و فرانسوی و لژهای دیگر غربی می‌شدند. لژهای فراماسونری در آن زمان باشگاه‌های روشنفکری بود. یعنی کسی آن‌جا نمی‌گفت ما می‌خواهیم جاسوس بشویم. باشگاه روشنفکری بود و صحبت از آزادی و برابری و پیشرفت و تمدن می‌کردند. حتی بعضی از آخوندها را وارد لژها کردند. مثل آخوند زنجانی که خاطرات خود را هم نوشته و چند مقاله نوشته و آدم اهل قلم و اهل فن و تحلیلی است و بعد همین آدم فتوای اعدام شیخ فضل‌الله نوری را صادر کرد به جرم این‌که شیخ مانع رشد ایران است. یعنی تا این‌جا‌ها آمدند. فرزند آیت‌الله طباطبایی عالم بزرگ تهران که ایشان و آقای بهبهانی رهبران مشروطه‌ی تهران بودند از رؤسای یکی از لژهای فراماسونری است و در آن لژ صحبت‌های جاسوسی نمی‌کردند و نمی‌گفتند ما می‌خواهیم نوکر انگلیس بشویم. می‌گفتند راه پیشرفت کشور غلبه بر ارتجاع و غلبه بر روحانیت سنتی است و یکی از موانع پیشرفت این کشور روحانیون هستند و این‌ها اجازه نمی‌دهند ایران پیشرفت کند و تا روحانیت هست و حاکم است و تا نمادهای مذهبی در این جامعه حرف اول را می‌زند علم و ترقی و پیشرفت صورت نمی‌گیرد و حل این گرفتاری‌ها و بدبختی‌ها و فقر و فلاکت و استبداد راه حلی ندارد و علاج نمی‌شود. منتها آن‌هایی که شخصاً مذهبی‌تر بودند و در خانواده‌های مذهبی‌تر بار آمده بودند می‌گفتند اسلام و دین باشد اما نه این‌طور که تا حالا و در این هزار سال بوده است. یک دین اصلاح شده باشد. آن‌هایی هم که لامذهب بودند می‌گفتند کل دین و اساس دین مزخرف است و اروپا از وقتی بی‌دین شد پیشرفت کرد و ما هم باید بی‌دین باشیم تا پیشرفت کنیم. این خط هم بین روشنفکران و شبه روشنفکران مثلاً دموکرات ضد استبداد و مشروطه‌خواه حضور داشت و تقویت شد و هم بین نوکران غرب و خود دربار و حاکمیت بود. منتها بخشی از حاکمیت دیگر پوسیده بود و کهنه شده بود و صد درصد تسلیم انگلیس نبود. گرچه باج و امتیاز می‌داد و نوکری می‌کرد اما هنوز نوکر کامل نبود. قاجار این‌طور بود. منافع آن‌ها را تا آن زمان تأمین می‌کردند. همین طرح کشف حجاب را همان موقع مطرح کردند ولی پیش نرفت. حتی ناصرالدین شاه و یکی، دو نفر از شاهان بعدی حاضر شدند که راه را برای کشف حجاب باز کنند ولی خودشان می‌ترسیدند که اقدام کنند و الا در دربار بعضی از دختران خودشان بی‌حجاب شده بودند و عکس‌های بی‌حجابی می‌انداختند. به اروپا می‌رفتند و بعضی از آن‌ها بی‌حجاب می‌شدند. منتها به تعبیر انگلیس‌ها و اسناد جاسوسی آن‌ها که موجود است و اگر فرصت بشود بخشی از آن‌ها را می‌خوانم می‌گفتند رژیم قاجار عرضه ندارد که هر دستوری که ما می‌دهیم را سریع و به طور 100 درصد عمل کند یا 100 درصد تسلیم باشد و این‌ها از مردم و روحانیت می‌ترسند و خیلی حاضر یراق نیستند و لذا انگلستان تصمیم گرفت قاجار را بردارد و رژیم پهلوی را بیاورد که صد درصد ساخته‌ی خودش بود. توطئه تغییر خط و الفبا به نتیجه رسید و در مقابل آن مقاومت شد و مثل ترکیه نشد. چون وقتی خط و الفبا تغییر کرد ارتباط نسل کلاً با تاریخ و منابع فرهنگ قطع می‌شود. وقتی که نسل بعد نتواند فارسی یا عربی بخواند دیگر نه می‌تواند قرآن و حدیث بخواند و نه هزارها و میلیون‌ها میراث عظیم فرهنگی در جامعه‌ی خود را بخواند چنان‌چه این جوانان ترکیه وقتی خط لاتین شد نزدیک به صد سال است که کلاً نمی‌توانند عربی، فارسی و خط عثمانی را بخوانند. یعنی کل رابطه‌ی آن‌ها با تاریخ و فرهنگ قیچی شد. فقط زبان لاتین بلد است و خط لاتین می‌خواند و بنابراین فقط می‌تواند کتاب‌های لاتین و کتاب‌های غربی‌ها را بخواند. با تغییر خط و زبان به این شکل این رابطه را قیچی می‌کنند. زبان‌های خودشان را در کشورهای اسلامی اجباری کردند. زبان انگلیسی در مستعمرات انگلیس و کشورهای تحت نفوذ انگلیس مثل ما در مدارس اجباری شد. زبان فرانسه در مستعمرات فرانسه و زبان روسی در مستعمرات روسیه اجباری شد. در ایران هم اول زبان فرانسه اجباری بود و بعداً انگلیسی شد و عربی تعطیل شد. زمان شاه به جایی رسید که استاد زبان فارسی از آمریکا به دانشگاه شیراز آمد و با دانشجو به انگلیسی صحبت می‌کرد تا قواعد زبان فارسی را بگوید. این‌قدر مسخره بود و این اتفاق در دانشگاه شیراز و بخشی از دانشگاه تهران افتاد. تحقیر یک ملت و تاریخ و فرهنگ یک ملت اتفاق افتاد. در تغییر لباس مردان موفق شدند. همین لباسی که فعلاً همه‌ی مردان می‌پوشند. البته این لباس‌ها به حکم اولی خلاف شرعی نیست ولی آن زمان به حکم ثانوی خلاف شرع بود. چون ابزار سلطه‌ی غرب بر امت اسلام بود. کفار مسلمین را مجبور کنند تا لباس‌های خود را عوض کنند. این خلاف قاعده‌ی نفی سبیل بود. نفی سبیل به معنی ضد نفوذ است. سبیل به معنی نفوذ است. پروژه‌ی خلع لباس مردان و کشف حجاب زنان تا حدودی پیش رفت. در مورد زنان اول به زور و با چماغ و دشنه و بازداشت و درگیری و سرکوب جنبش مقاومت مسجد گوهرشاد و از این قبیل و در مورد مردان هم تقریباً فقط علما لباس‌های قبل را حفظ کردند. این لباسی که الان علمای ما می‌پوشند تا صد سال پیش لباس همه‌ی مردان بود. روحانیت یک لباس ویژه‌ای نداشته است. پیامبر و اهل بیت(ع) لباس مخصوصی نداشتند. عبا یا عمامه‌ای که می‌بستند لباس کل مردم بوده و کل مردم عرب به همین شکل لباس می‌پوشیدند. لباس مخصوص پیامبر و ائمه نداشتیم. نه پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) لباس مخصوص و یونیفرم داشتند و نه لباس روحانیت ما تا صد سال پیش با بقیه‌ی مردم فرق داشته است. همه‌ی مردم عبا و قبا داشتند یا عرقچین و عمامه‌ به رنگ‌های مختلف به سرشان می‌بستند. مثلاً در روایت داریم که پیامبر(ص) گاهی قرمز می‌پوشید. حالا الان اگر کسی عبای قرمز بپوشد جرئت می‌خواهد. عبای زرد، عبای قرمز لباس‌های معمولی مردم بود. حالا در این 70، 80 سال و به خصوص در این 100 سال این لباس خاص به عنوان لباس روحانیت مطرح شده است. یعنی الان ما به عنوان ثانوی چیزی به نام لباس روحانیت داریم و الا لباس روحانیت و علمای دین تا همین 100، 150 سال پیش با بقیه‌ی مردم فرقی نداشته است. الان در واقع لباس بقیه‌ی مردم تغییر کرد و لباس علما همان لباس سابق مردم باقی ماند. رضا خان دستور داد که کل آخوندها خلع لباس بشوند. پس ما به عنوان اولی لباس خاصی نداریم اما به عنوان ثانوی این لباس یونیفرم روحانیت شده است. الان اگر کسی به این لباس توهین کند به معنی توهین به روحانیت و توهین به اسلام است. اما اگر کسی تا 100 سال پیش به این لباس توهین می‌کرد به معنی توهین به اسلام نبود بلکه توهین به لباس همه بود. این‌ها را عرض می‌کنم برای این‌که بدانیم رضا خان پروژه‌ی خلع لباس روحانیت و کشف حجاب زنان را چرا به طور همزمان شروع کرد. هدف سلب و سرکوب هویت دینی در جامعه بود که در تغییر لباس مردان به سبک لباس غربی و برهنه کردن به سبک زنان غربی و حذف روحانیت و به حاشیه بردن علما در ایران به سبک کشیش‌ها در غرب بود. ادعای آن‌ها این بود که اگر می‌خواهیم کشور به لحاظ علمی و توسعه‌ی‌ اقتصادی پیشرفت بکند باید این کارها را بکنیم. حالا در بعضی موارد مثل خط و الفبا شکست خوردند و در بعضی از موارد مثل خلع لباس روحانیون موفقیت موقت به دست آوردند که تقریباً 90 درصد علما را خلع لباس کردند و بعد که دیدند مقاومت جدی است یک عده‌ی اقلیتی از علما با اجازه‌ی خاص حکومت لباس پوشیدند. آن زمان خیلی از علما از خانه بیرون نمی‌آمدند. چنان‌که خیلی از زنان مسلمان از خانه بیرون نمی‌آمدند. مادربزرگ ما می‌گفت چند سال ما از خانه بیرون نیامدیم. مگر برای فعالیت‌های اضطراری با سه، چهار محافظ و رشوه دادن به پاسبان سر محل بیرون می‌آمدیم. حتی بعضی از این‌‌ها مجبور می‌شدند در خانه آب گرم کنند و استحمام کنند. نمی‌توانستند به حمام بروند. تحمیل بی‌حجابی و برهنگی بر زنان با چوب و چماق و شعارهای روشنفکری و انواع تبلیغات ادامه پیدا کرد. رضا خان، همین کسی که اوایل هیئت عزاداری به راه می‌انداخت و به سر خود گل می‌مالید و جلوی هیئت پا برهنه سینه می‌زد، همین کسی که احکام اسلام را مسخره می‌کرد و خودش 4 زن و 70، 80 معشوقه به اسم‌های مختلف داشت، همین آدم بعداً آمد و گفت همه‌ی احکام اسلام ارتجاع است و مانع پیشرفت است و تا 1320 که رسماً کشور توسط روس‌ها و انگلیس‌ها و آمریکایی‌ها اشغال شد و رضا خان که اواخر فکر کرده بود هیتلر پیروز می‌شود و به هیتلر و آلمان تمایل پیدا کرده بود و می‌خواست ارباب خود را عوض کند را برداشتند و بچه‌ی او را به جایش گذاشتند. بعد از شهریور 20 چون کشور اشغال شده بود و هرج و مرج بود و شاه جدید هم هنوز جا نیفتاده بود فضا باز شد. نه این‌که آزادی بدهند بلکه هرج و مرج شد و دیدند فعلا‌ً نمی‌توانند کنترل بکنند تا کودتای 28 مرداد سال 32 اتفاق افتاد. این 12 سال، یعنی بین اشغال ایران و کودتایی که دوباره آمریکایی‌ها و انگلیس‌ها انجام دادند و دیگر به طور کامل مسلط شدند و دیکتاتوری شد، فعالیت‌های مذهبی تقویت شد و فعالیت‌های کمونیستی و بهایی‌گری و کسروی‌گری و توده‌ای‌گری همه هستند و بخشی از روحانیون هم فعال بودند. یک اقلیتی بودند که با مباحث جدید آشنا بودند و مجله به راه می‌انداختند و صحبت و کار می‌کردند. دوباره حجاب در زنان و لباس روحانیت در علما یک نفس‌کشی پیدا کرد و از درون خانه‌ها و زیرزمین‌ها بیرون آمدند. مجلس عزاداری آزاد شد و هیئت‌ها رشد کرد. من یادم می‌آید بعضی از بستگان ما می‌گفتند زمان رضا خان ما نمی‌توانستیم روضه‌ی امام حسین بگیریم. یک نفر را سر کوچه می‌گذاشتیم تا مراقبت بکند که مأمورها نیایند و در زیرزمین خانه 5، 6 نفری جمع می‌شدند و سماوری روشن می‌کردند و بی‌ سر و صدا سینه می‌زدند و اشک می‌ریختند. یعنی روضه یک فعالیت سیاسی زیرزمینی و مخفی شده بود. بعد از شهریور 20 فضا عوض می‌شود. حالا برای این‌که این توطئه روشن بشود من دو برگ سند تاریخی عرض می‌کنم. حتماً می‌دانید که 17 دی 56 اولین تظاهرات ضد حکومت، دو روز قبل از قم در مشهد توسط زنان انجام شد. الان می‌گویند شروع انقلاب 19 دی 56 در قم در اعتراض به مقاله‌ای بوده که روزنامه‌ی اطلاعات علیه امام نوشت. در حالی که دو روز قبل از آن 17 دی روز کشف حجاب در اعتراض به کشف حجاب و در دفاع از حجاب 200، 300 نفر خانم در مشهد که بعضی پوشیه زده بودند و بعضی حجاب کامل داشتند، از همین فلکه‌ی آب که الان به آن فلکه‌ی بیت‌المقدس می‌گویند، از حسینیه‌ی عرض اقدس که به آن تکیه‌ی نخودپزها می‌گویند، به راه افتادند و یک پرچم بیرون آوردند که روی آن نوشته بود ما خواهان آزادی خواهران دربند خود هستیم. به این فلکه‌ی آب آمدند و خیابان خسروی را بالا آمدند و بعد به سمت چهارراه شهدای فعلی و چهارراه نادری آن زمان پیچیدند و می‌خواستند از چهارراه نادری به سمت میدان شهدا بروند که آن زمان میدان شاه بود و مجسمه‌ی شاه در آن‌جا بود. چون هر سال روز 17 دی در سالگرد کشف حجاب رضا خان جشن می‌گرفتند به عنوان این‌که امروز روز آزادی زنان است. امروز زنان به حقوق خود رسیدند. این‌ها 17 دی هر سال به میدان شهدا می‌آمدند و اطراف مجسمه‌ی شاه 40، 50 نفر از زنان فواحش و حکومتی دسته‌ گل‌هایی به عنوان روز بزرگداشت آزادی زن کنار مجسمه می‌گذاشتند. این خانم‌های مسلمان از این‌جا حرکت کردند و 200، 300 نفر هم بیشتر نبودند. من دقیقاً یادم هست که مردان می‌ترسیدند. جامعه می‌ترسید و این خانم‌ها اول بی‌ سر و صدا این پرده را کشیدند. این‌ها در دوران دیکتاتوری شدید است که هیچ کس جرئت حرف زدن نداشت. بعد صلوات فرستادند و بعد شعار الله اکبر سر دادند و خواستند به سمت میدان شهدا بیایند که در واقع به جنگ آن زن‌هایی بروند که از طرف حکومت با مأمورهای حکومتی و ساواکی‌ها و پلیس و کلانتری و شهربانی آمده بودند تا گل بزنند. این‌ها می‌خواستند بروند و به جای گل در واقع به مسجمه‌ی شاه تف کنند که این روز اهانت به زن است که در همان خیابان شهدا و نرسیده به میدان شهدا مأمورها ریختند و درگیری شد و حدود 20، 30 نفر از این‌ها را گرفتند و بقیه هم متواری شدند که این هم ماجرایی دارد. مادر خود من جزو این‌ها بود و جزئیات این قضیه را یادم هست و می‌دانم چه اتفاقی افتاد. ایشان می‌گفت مثلاً ما با چادر سیاه یک چادر رنگی هم همراه داشتیم. آن زمان چادر رنگی هم در خیابان می‌پوشیدند. این‌طور نبود که همه چادر سیاه داشته باشند. خیلی‌ها چادر رنگی داشتند. ایشان می‌گفت یک چادر رنگی هم زیر چادر سیاه داشتیم که وقتی مأمورها حمله کردند سریع آن چادرها را به سر بکنیم که نفهمند ما هستیم. ایشان می‌گفت در همان چهارراه شهدا در یکی از این کوچه‌ها دیدم که بساطی‌ها نشسته‌اند و قندشکن و آتل می‌فروشند. می‌گفت سریع با چادر رنگی کنار آن‌ها نشستم که قیمت کنم که مثلاً ما اهل همین محل هستیم. مأمورها از کنار ما دویدند و نفهمیدند ولی چند نفر دیگر را گرفتند. به خانه‌ها رفتند و بعضی‌ها را گرفتند. همین‌جا باید عرض بکنم که راجع به این حضور زنان کم صحبت می‌شود. زنان مسلمان ما فعالیت‌های زیادی داشتند. چون خبر دارم ایشان را به عنوان یک نمونه عرض می‌کنم. ایشان با یک جمعی از زنان از قبل انقلاب با حفظ کامل حجاب در همه‌ی صحنه‌ها بودند. امام که در سال 42 تبعید شد والده‌ی من و خیلی از زنان دیگر که فعال بودند اعلامیه‌های امام را دست‌نویس می‌کردند. آن زمان دستگاه تکثیر که نبود. ایشان می‌گفت گاهی شب تا صبح به همراه پدرم اعلامیه‌های امام را می‌نوشتیم. دستگاه کپی هم نبود و بعدها آمد. می‌گفت خودمان با دست این‌ها را می‌نوشتیم و تا صبح 50 یا 100 برگ می‌شد و بعد هم می‌رفتیم و پخش می‌کردیم. ایشان می‌گفت یکی، دو سال بعد مثلاً در سال‌های 44، 45 ماشین تایپ آمد و این را با یک واسطه‌ای در یکی از شهرستان‌ها مثل تربت یا جای دیگر تهیه کردیم. به اسم یک نفر دیگر که آدم سیاسی هم نبود خریدیم و به مشهد آوردیم. دیگر ایشان می‌نشست و خیلی وقت‌ها اعلامیه‌های امام را تایپ می‌کرد و تکثیر می‌کردند. زنانی بودند که در دوران انقلاب و دورانی که رهبران انقلاب تبعید بودند طلا و جواهرات خود و زنان دیگر را جمع می‌کردند و به تبعیدگاه می‌رفتند و به عنوان کمک به نهضت به آن‌ها می‌دادند. یعنی زنانی که حتی زیورآلات شخصی خود را در راه نهضت می‌دادند. این‌هایی که می‌گویم مثال است چون خودم از نزدیک دیده‌ام. زنان دیگری در همین شهر مشهد بودند که به صورت گمنام فعالیت‌های خیریه و کمک به خانواده‌های فقیر می‌کردند و ازدواج‌های آسان به راه می‌انداختند. تا زمانی که انقلاب در سال 56 شروع می‌شود این‌ها می‌روند و در کوه‌های اطراف مشهد آموزش مسلحانه می‌بینند. تمرین تیراندازی، پرتاب نارنجک، کار با اسلحه می‌کنند که اگر لازم شد در زمان انقلاب از بین زنان هم کسانی باشند که بتوانند با سلاح درگیر بشوند. مرحوم دکتر جعفرزاده و یکی دو نفر دیگر بودند که به این خانم‌ها آموزش دادند که اگر کسی در تظاهرات تیر خورد، در صورتی که اگر به بیمارستان برود بازداشت می‌شود این‌ها را چطور در خانه‌ها معالجه کنند و گلوله را از بدن آن‌ها در بیاورند و جراحی کنند و بخیه بزنند. همین‌ها رفتند و آموزش دیدند و یک بیمارستان مخفی انقلابی تشکیل دادند. بعد انقلاب هم به سراغ خدمت به مستضعفین رفتند. شناسایی خانواده‌های فقیر در شهر را انجام دادند و درمانگاه ساختند. این درمانگاه رفیدیه را همین‌ها با پول مردم ساختند. همین خانم‌ها بودند. در همه‌ی صحنه‌ها بودند. زمان شاه ما راننده‌ی زن با حجاب نداشتیم. ایشان شاید اولین زن راننده‌ی محجبه در مشهد بود. در مشهد که قطعاً اولین بود ولی در ایران را نمی‌دانم. با مقنعه و دستکش و عینک و پوشیه در خیابان می‌رفتند. یعنی یک نسلی از زنان به وجود آمد که نشان دادند این‌ها با حفظ صد درصد حجاب و حفظ خانواده و در عین حال در خط مقدم مبارزات سیاسی، اجتماعی و خدمات و خیریه هستند. این همان تعریفی بود که امام ارائه کرد. چون آن‌ها قبل از انقلاب می‌گفتند زن‌ها دو تیپ هستند. زن‌ها یا تحصیل‌کرده و متجدد و فهمیده و بی‌حجاب و لامذهب و ضد خانواده هستند یا مقدس، محجب، متدین، امل، نفهم و فاقد هر نوع هنری برای فعالیت‌های علمی، سیاسی، اقتصاد و اجتماعی هستند. امام آمد و گفت مکتب اهل بیت(ع) این است که زنان با حفظ حجاب و صد درصد عفت و حفظ خانواده و حفظ حقوق شوهر و فرزند اهل امر به معروف و نهی از منکر و فعالیت‌های اجتماعی در جهت اسلامی هستند. از فعالیت‌های سیاسی تا خیریه و تا فعالیت‌های دیگر را انجام می‌دهند. این مسئله‌ی زن مسلمان در برابر آن دو الگو یعنی زن امل فاقد شخصیت و حذف شده و یا زن مانده در متن اما لامذهب، فاسد، بی‌ناموس، بی‌خانواده و بی‌حجاب قرار گرفت. این‌ها طرح‌هایی بود که آن‌ها پیاده می‌کردند. شما ببینید انگلیس‌ها و غربی‌ها با واسطه‌هایی قضیه‌ی کشف حجاب را از زمان ناصرالدین شاه دنبال می‌کردند. ناصرالدین شاه مرحوم آیت‌الله حاج ملا علی کنی را در تهران می‌خواهد و می‌گوید ما تحت فشار هستیم. اگر می‌خواهیم کشور پیشرفت کند و اروپا و غرب و انگلیس بخواهند به ما کمک کنند ما باید یک مقدار فیتیله را پایین بکشیم. بعد هم یک عده‌ای در جامعه به راه افتادند و گفتند که حجاب حکم قرآنی نیست و این را آخوندها درست کرده‌اند. حتی همان موقع‌ها مقاله‌ای هم نوشتند. جالب است که یکی، دو سال پیش دیدم این‌جا هم مثل آن مقاله را نوشته‌اند که کجای قرآن نوشته موی سر زن باید پوشیده باشد. حکم قرآن این است که باید گردن پوشیده باشد. کجا گفته سر و مو پوشیده باشد؟ این را آخوندها درست کرده‌اند. گردن و سینه را بپوشانید ولی حالا اگر موی سر پیدا بود عیبی ندارد. ما سخنرانی‌هایی در آخر دوره‌ی قاجار داریم که با این ادبیات حرف زدند. حالا یکی، دو سال پیش دیدم این‌جا در همین مورد کتاب نوشته‌اند و الان در سایت‌ها هم فعالیت می‌کنند که خیلی خوب، حجاب قبول است اما چه کسی گفته به این شکل باشد؟ یک وقتی داریم در مورد مدل حجاب حرف می‌زنیم که ما در اسلام مدل خاصی برای حجاب نداریم. قرآن و روایت نفرموده مدل حجاب تو چطور باشد. حجاب زنان مسلمان الجزایر به یک شکل است، حجاب زنان مالزی به یک شکل است، حجاب زنان عرب و زنان ایران به یک شکل است. مدل‌ها مختلف است. نه راجع به رنگ حجاب چیزی گفته‌اند و نه راجع به مدل آن حرفی زده‌اند. گفته‌اند تبرج نباشد. تبرج جنسی و خودنمایی جنسی و دعوت جنسی نباشد. مثلاً این چادر را فقط در ایران می‌پوشند. هیچ جای دیگری نمی‌پوشند. یا راجع به این که رنگ چادر باید چه رنگی باشد حکم واجبی نداریم. اما عکس حجاب به این معنی است که بدن‌نمایی و سیگنال جنسی دادن و تبرج جنسی نباید باشد. حالا مدل چه باشد؟ هر مدلی که می‌خواهد. رنگ چه باشد؟ به تناسب باشد. الان شما به کشورهای شرق آسیایی می‌روید حجاب زنان صد رنگ است ولی همه حجاب اسلامی است. در عراق و کشورهای حجاز عبا می‌پوشند. بر سر مدل کسی بحثی ندارد. این‌ها به عرف و زمان و مکان است. اما اصل حجاب این است که بدن باید پوشیده باشد. وجه الکفین فقط آزاد است. حالا بعضی‌ها احتیاط می‌کردند و این را هم می‌گفتند نه که این بحث دیگری است. این‌ها آمدند و با اصل حجاب درگیر شدند. حالا دقت کنید ناصرالدین شاه به حاج ملا علی کنی می‌گوید شما یا حداقل سکوت بفرمایید یا حتی همراهی کنید که ما بتوانیم از انگلیسی‌ها و غربی‌ها وام بگیریم و به ما کمک کنند و این‌ها خیلی فشار می‌آورند. نگوییم حالا حجاب جزو محکمات اسلام است. حاج ملا علی کنی به او گفت تو از ناموس خودت شروع کن. این را به ناصرالدین شاه می‌گوید. می‌گوید اگر جرئت داری از زن خودت شروع کن. اگر جرئت داری زن خود را بی‌حجاب کن. البته این‌ها خیلی زن داشتند. همه حرم‌سرا داشتند. ضمن این‌که به شما بگویم حرم‌سرا برای ایران قبل از اسلام است. حرم‌سرا پس از اسلام نبوده و اسلام اصلاً مخالف حرم‌سرا است. حرم‌سرا یک سنت ایرانی بود. شاه ساسانی ایران قبل از اسلام، خسروپرویز یا یزدگر سه هزار زن داشته است. به نظرم اگر می‌خواسته با هر کدام از این زن‌ها سلام و علیک کند وقت نمی‌کرد. شاه ایران قبل از اسلام سه هزار زن داشته است. این حرم‌سراها برای قبل از اسلام است. در شرق و غرب هم بود. یونان و چین و هند و روم حرم‌سرا داشتند. این شاهان و پولدارها کم‌تر از صد زن نداشتند. شاهان که چند هزار زن داشتند. چون بعضی‌ها می‌گویند حرم‌سرا یک مفهوم اسلامی است. نه‌خیر، حرم‌سرا برای ایران و عرب قبل از اسلام است. اسلام آمد و آن را محدود و مشروط کرد. حالا حاج ملا علی کنی به ناصرالدین شاه گفت اگر جرئت داری ابتدا به همین خانمی که سوگلی حرم تو هست بگو بی‌حجاب بیرون بیاید. اگر زن خودت بی‌حجاب بیرون آمد برو به ناموس بقیه این را بگو. اگر توانستی از زن خودت شروع کن. زن ایشان یک خانم شریفی به نام انیس الدوله است. این همان کسی است که وقتی میرزای شیرازی فتوای تحریم تنباکو را داد دستور داد تمام قلیان‌های دربار را شکستند. شاه آمد و گفت یک قلیان چاق کنید و بیاورید. به او گفتند دیگر قلیانی نمانده است. گفت چه شده است؟ گفتند انیس الدوله گفت تمام قلیان‌ها را بشکنید. گفت برای چه؟ گفتند برای این‌که مرجع تقلید میرزای شیرازی فرمودند که از الان به بعد مصرف تنباکو و توتون حرام است چون خدمت به سلطه‌ی اقتصادی انگلیس و غرب بر کشور است. این جرئت نکرد به زن خودش بگوید. تا وقتی که حاج ملا علی کنی فوت می‌کند. صدر اعظم ایران یک آدم خائنی به نام میرزا حسین سپهسالار قزوینی است که فراماسون و انگلوفیل و نوکر انگلستان است که قبلاً در دربار عثمانی سفیر ایران بوده است. زمانی که اصلاحات و رفورم غربی در عثمانی بر اساس طرح‌های انگلیسی و فرانسوی شروع شده و بعد هم که غربی‌ها دستور می‌دهند همان مدل را در ایران اجرا کنند. این وزیر خارجه شد و بعد هم صدر اعظم نخست‌وزیر ایران شد و اولین بار غربی‌ها به این می‌گویند شاهان ایران و درباریان و بچه‌های آن‌ها را به اروپا بیاور تا این‌جا را ببینند، از نزدیک خیابان‌های پاریس و لندن را ببینند. خب ببینند. شما این پول‌ها را از کجا آوردید؟ تمام دنیا را غارت کردید و از هند و آمریکای لاتین و هند هر چه پول و طلا داشتند بردید و لندن و پاریس را آباد کردید. اگر راست می‌گویی بگو این‌ها را از کجا آوردی؟ گفت نه دیگر، این‌ها را نمی‌گوییم. بچه‌ها و خود این‌ها را به این‌جا بیاورید تا این‌جا را ببینند و حسرت بخورند. بعد به آن‌ها می‌گوییم می‌خواهید تهران مثل این‌جا بشود؟ باید بی‌حجاب و لامذهب بشوید. دوره‌ی تنظیمات صعودی همین است. تنظیمات به معنی همین اصلاحات و رفورم است. همان مدل یعنی غرب‌زدگی و غرب‌باوری را می‌آوردند. ناصرالدین شاه را به آن‌جا بردند و آن‌جا را به او نشان دادند و گفتند یکی از شرط‌های پیشرفت این است. این زنان را نگاه کن، این زن‌ها چادر چاقچول ندارند. ببین خط و زبان این‌ها چطور است. لباس‌های این‌ها را ببین. می‌خواهی پیشرفت کنی؟ می‌خواهی خیابان‌های تهران و مشهد مثل این‌جا بشود؟ راه این است. این خط که بعداً رضا خان مستقیم در خدمت آن قرار گرفت از همان موقع شروع شد. مدارس دخترانه‌ای که غربی‌ها در ترکیه و عثمانی تشکیل دادند. گفتند همین مدل را در ایران بگذاریم. علما اعتراض کردند که ما اجازه نمی‌دهیم دختران ما در مدارس جدیدی که غربی‌ها، سفارت‌خانه‌ها یا وابسته‌های این‌ها ساخته‌اند درس بخوانند. گفتند چه منافاتی دارد؟ علم است. اول هم که نمی‌گفتند حجاب را بردارند. می‌گفتند این علم است. بیایند و پیشرفت کنند و حجاب هم داشته باشند. حتی روی بعضی از مدارس اسم‌های مذهبی گذاشتند. حتی درس‌های دینی را گذاشتند برای این‌که مقاومت نشود. گفتند اجازه بدهید بچه‌های این‌ها به این مدرسه‌ها بیایند تا با چیزهایی که ما به آن‌ها یاد می‌دهیم بعد از مدتی خودشان اهل حجاب نخواهند بود. فعلاً اجازه بدهیم بیایند، ارتباط فرهنگی برقرار بشود و نفوذ بکنیم تا بعد خودشان حجاب را بردارند. شروع کردند حتی شاعرانی را در این مسیر فعال کردند. شاعرانی که طرفدار آزادی ملت بودند ولیکن فکر دینی و علقه‌ی دینی نداشتند. مشروطه طلب بود، با رژیم سلطنت مخالف بود. می‌گفت باید آزادی و دموکراسی بیاید منتها به سبک غربی باشد. آن‌ها هم بازی این‌ها را خوردند. آن‌ها هم آمدند و علیه حجاب شعر گفتند. شاعران مشهور که متأسفانه آدم تعجب می‌کند. همین میرزاده‌ی عشقی شاعر مشهوری بود و به اصطلاح ضد استبداد بود و خیلی هم شعر علیه حجاب نگفت ولی یکی، دو شعری که گفت متأسفانه در تمسخر حجاب بود که بعضی علما اعلامیه دادند اشعار کفر شعار بی‌دین مکار، این بدبخت قدار، اعلان لامذهبی کرد و چه و چه و با وجود این‌که برای اربابان خود این همه خوش‌رقصی کرد باز هم خودشان او را کشتند و منتقم حقیقی کفیر را به دست او داد و به بعث المعاد انتقالش داد و تا بود برای بی‌عفتی و بی‌ناموسی جان‌فشانی کرد. یکی، دو شعر علیه حجاب گفت و بعد هم بعضی‌ها گفتند که پشیمان شده است. عارف قزوینی مشروطه‌خواه و منتقد دربار طنز پر از تمسخر دارد. دفاع از باستان‌گرایی افراطی، حمله به مذهب، حمله به روحانیت و از پیشگامان ضد حجاب بود. یا همان نماشنامه‌ای که به نام «کفن سیاه» نوشته شد که کنایه به همین چادر سیاه می‌زد. قهرمان آن یک زن باستانی ایران قبل از اسلام به نام خسرودخت است که حرف‌های خود را از زبان او می‌زند. به عنوان یاد شهریاران باستانی و عظمت و شکوه شاهان قبل از اسلام که اعراب آمدند و همه چیز را نابود و پایمال کردند و زنان ما را در کفن سیاه پیچاندند و این شعرها را هم کنار خرابه‌ی تیسفون و طاق کسری سروده است. یکی یکی اسم هر کدام از شاهان ایران را می‌برد و از قول آن‌ها حرف‌هایی می‌زند و بعد این خسرودخت با کفن سیاه می‌آید و علیه حجاب اشعاری می‌گوید. باز هم جالب است بدانید که حجاب و به خصوص چادر سیاه از ایران قبل از اسلام بود. یعنی زنان شاهان در ایران همه محجبه بودند. این‌ها می‌گفتند زنان طبقات پایین و پست بی‌حجاب و برهنه باشند و الا زنان بزرگان و شاهان همگی محجبه بودند. الان در مجسمه‌های تخت جمشید هر جا زنان دربار هستند حجاب دارند. زنان کنیز و اسیر و زنان طبقات پایین و فواحش بی‌حجاب بودند. حتی چادر به رنگ سیاه از شاهان ایران قبل از اسلام رسم بوده است. یعنی این چیزی نبوده که این می‌گوید اسلام و عرب‌ها و آخوند‌ها این کفن سیاه را بر تن زنان ما کرده‌اند. حتی این هم دروغ است. یا نمونه‌ی دیگر همین ایرج میرزا است که شعرهای قوی هم دارد ولی اصلاً در حوزه‌ی حجاب که وارد می‌شود شعرها بی‌ناموسی است. بی‌ناموسی و مسخره است. با شعارهای آزادی و تجدد و مشروطه و پیشرفت این شعرها را می‌گوید. شعر او قوی است. در سبک و قالب سعدی شعرهای قوی دارد و بعضاً شعرهای خوبی دارد و اندرزها و نصایح اسلامی و انسانی دارد. بعد کم کم به هیجویات و می‌آید و به افکار عمومی نفوذ پیدا می‌کند و متأسفانه باز تحت تأثیر غرب و لامذهبی تحت عنوان نوگرایی پس از مشروطه شعرهای توهین‌آمیز و بسیار زشتی علیه زنان ایران می‌گوید که زیر این چادری که پوشیده‌اید چه چیزی است و از این کثافت‌گویی‌ها می‌کند. آخرین مرحله‌ی این اقدام کار رضا خان است. فرصت نشد. من یک اسنادی آوردم که چطور آیرون ساد و سفارت انگلیس رضا خان که حمال سفارت هلند بود، نگهبان در سفارت بود، مواظب اسب‌های طویله‌ی سفیر بود، رضا خان یک عکسی دارد که پشت ماتحت اسب نفر دوم، سوم یکی از این سفارت‌خانه‌های اروپایی ایستاده است. آن فرد روی اسب ایستاده و رضا خان دست به سینه پشت ماتحت اسب ایستاده است. عکس او هست. یک چنین کسی را آوردند. بی‌سواد، معتاد، قمارباز و اربده‌کش را شاه ایران کردند. توهین به این بزرگی به ایران شد. در حالی که همان موقع ده‌ها نفر آدم تحصیل‌کرده بودند که به انگلیس رفته بودند و درس خورده بودند. اقلاً اگر آن‌ها را شاه می‌کردند اهانت کم‌تری بود. این تریاکی را شاه کردند. می‌دانید که پدر او هم قزاق و معتاد بود و کنار خیابان مرد. خود او هم قزاق بود. تریاک و عرق‌خوری و زن‌بارگی و قماربازی او ترک نمی‌شد. این در زندگی‌نامه‌ی او هست که اوایل نوشتند و بعداً در زمان شاه انتشار این‌ها ممنوع شد. این را هر شب گاهی سر کوچه مست در حالی که در قماربازی با قماربازهای دیگر چاقوکشی کرده بود جمع می‌کردند. این آدم را شاه ایران کردند. حالا ببینید آیرون ساید، نماینده‌ی انگلیس چه تعابیری به کار می‌برد. می‌گوید عجب کسی را بر عجب ملتی حاکم کردیم و چه مفت نفت و فرهنگ آن‌ها را بردیم. این کشوری که یک روزی مرکز تمدن ایرانی اسلامی جهان بود و حتی قبل از اسلام یک قدرت جهانی بود را چه کار کردیم. می‌گوید رضا خان را آوردیم. رضا خان در 1299 کودتا کرد و ما رهبری کردیم و او را تا فرماندهی ارتش و صدر اعظم و نخست‌وزیری آوردیم و در سال 1304 تیر خلاص را زدیم و رژیم قاجار را عوض کردیم و این را شاه کردیم. اول به او گفتیم علیه روحانیت و ضد مذهب موضع نگیر و مستقر شو. جای پای تو که محکم شد به تو می‌گوییم. آن زمانی که جلوی هیئت عزاداری می‌آید و سینه می‌زند، در هیئت‌ها قمه پخش می‌کرد. با دستور انگلیس و پول انگلیس و رضا خان در هیئت‌های عزاداری قمه پخش می‌کردند. به هیئت‌ها قند و چای می‌دادند. بعدها یک قمه‌های استیل خوش‌دستی درست کرده بودند و به هیئت‌ها آورده بودند که پدر ما می‌گفت این‌قدر این قمه‌ها سبک و قشنگ بود که آدم هوس می‌کرد روی سر خودش بزند. پرچم عزاداری می‌دادند که این طرف دست حضرت ابوالفضل و طرف دیگر هم جاوید شاه بود که این پرچم‌های عزاداری تا انقلاب 57 در همین هیئت‌ها بود. همین بالای خیابان شهدا که هیئت‌ها می‌آمدند یادم هست. این طرف پنجه‌ی حضرت عباس و این‌ طرف هم جاوید شاه بود. یعنی رئیس هیئت‌ها اغلب باید شاه را دعا می‌کردند. من یادم هست اولین بار یک هیئتی آمد که از میدان شهدا به سمت حرم برود و شعار آن این‌طور بود که می‌گفت ای یزید فلان، ای یزید فلان و همه می‌فهمیدند که ای‌ یزید کنایه به شاه خودمان است. مرگ بر تو ای یزید. پاهای خود را می‌کوبیدند و می‌آمدند. یک عده آقا و خانم بودند که شاید تعداد آن‌ها 100 نفر هم نبود. این میدان از میدان شهدا آمد و به چهارراه شهدا نرسیده آن‌ها را تار و مار کردند. در حالی که به بقیه‌ی هیئت‌ها چای و قند و قمه می‌دادند. این که می‌گویند شیعه‌ی لندنی و شیعه‌ی علوی همین است. این که می‌گویند هیئت عزاداری قالتاق‌ها با هیئت عزاداری حسینی‌ها همین است. 6 دی 1307، یعنی 7 سال قبل از اعلان رسمی کشف حجاب در مجلس اول قانونی تحت عنوان اتحاد البسه می‌برند. این همانی است که گفتم برای تغییر لباس مردان، لباس روحانیون و لباس زنان بود و یک پروژه‌ی نفوذ فرهنگی است. اسم آن را طرح اتحاد البسه می‌گذارند. یعنی می‌خواهیم متمدن بشویم و همه‌ی ما باید یک لباس یک‌دست و یونیفورم داشته باشیم و ملت منظمی باشیم. این قانون تصویب می‌شود و مقاومت می‌شود. عشایر قبول نمی‌کنند. مردم قبول نمی‌کنند. علما قبول نمی‌کنند و همه می‌گویند این بهانه‌ای است که این‌ها می‌خواهند لباس‌های غربی بر تن ما بکنند و زن‌های ما را بی‌حجاب کنند. اولین مقاومت در شیراز بود که بعضی از بازاری‌ها و روحانیون و متدینین شیراز مقاومت کردند. مرحوم فال‌اسیری و دیگران اولین مقاومت را در شیراز انجام می‌دهند و سرکوب می‌شوند. آیت‌الله حجت الاسلام فالی از علمای مبارز به منبر می‌رود. حالا یک اتفاقی در شیراز افتاد و بعد قضیه‌ی این منبر پیش آمد که قبل از آن، این را عرض بکنم. قانون اتحاد البسه در خرداد سال 1313 تصویب می‌شود. سه ماه بعد دولت اعلامیه می‌دهد که می‌خواهیم آموزگاران زن بی‌حجاب و بدون چادر و چاقچول بیایند به بچه‌های شما درس بدهند. زنانی که برای معلمی بودند اغلب حاضر نشدند بی‌حجاب بشوند. همین زنانی که این‌ها می‌خواستند به عنوان معلم بی‌حجاب برای دختران بیاورند. گام بعدی یکی، دو ماه بعد اتفاق می‌افتد. کانون بانوان تشکیل می‌دهند که رئیس آن شمس پهلوی است و مقدمه برای کشف حجاب است. برای اولین بار دختران با لباس ورزشی می‌آیند ولی هنوز سر آن‌ها پوشیده است. لباس‌های چسب ورزشی رژه می‌روند. در یکی از باشگاه‌های بزرگ تهران اعضای کابینه و مقامات با همسران خود حضور دارند. بعد رضا خان به این‌ها می‌گوید اول باید زنان خود شما بی‌حجاب بشوند. چطور است که شما وزیر و رؤسای مملکت هستید و زن‌های خودتان بی‌حجاب نیستند. می‌گوید باید زن‌های خود را بی‌حجاب به باشگاه بیاورید. بعضی از زن‌های این‌ها نمی‌آیند. بعضی‌ها بی‌حجاب نمایشی هستند. یعنی ظاهراً چادر را کنار می‌گذارند اما با روسری و لباس و شال گردن به بهانه‌های مختلف خودشان را می‌پوشانند. غیر از دو سه نفر این کار را می‌کنند. رضا خان گفت مثل این‌که شما آدم نمی‌شوید. خود منِ پیرمرد باید در این کارها پیش‌قدم بشوم. می‌گوید در دانشسرای تربیت معلم جلسه بگیرید. خانواده‌ی سلطنتی یعنی زن و دخترهای خودم باید همه بی‌حجاب بیایند و همه‌ی شما هم باید با زنان بی‌حجاب بیایید. هر کس نیاید با او برخورد می‌شود و همه بی‌حجاب می‌آیند. این اتفاق‌ها افتاده است. هنوز 17 دی نشده است، اعلام رسمی کشف حجاب نشده مسجد گوهرشاد قیام می‌شود. چون این‌ها می‌دانند چه اتفاقی می‌افتد. این 17 دی 1314 است ولی قبل از اعلام رسمی کشف حجاب در مسجد گوهرشاد این اتفاقات می‌افتد. می‌گوید رضا شاه با ملکه و دو دخترش با لباس‌های غربی می‌آیند و موقع اهدای دانشنامه به دختران فارغ‌التحصیل دانش‌سرا، زنان و کارمندان و خانواده‌های اشراف و مسئولین و همسران وزرا باید چادر از سر بر می‌داشتند. محصلین با لباس یک شکل و بدون حجاب بودند. بعضی از خانم‌ها که عاشق غرب بودند و با افتخار بی‌حجاب شده بودند اما بعضی از زنان مسئولین حکومت رضا خان نیامدند و گفتند ما طلاق می‌گیریم و بی‌حجاب نمی‌شویم. بعضی از آن‌ها آمدند ولی این‌قدر شرمنده و ناراحت بودند که می‌گوید از اول تا آخر جلسه رو به دیوار و پشت به جمعیت ایستادند و گریه می‌کردند. حتی بعضی از زنان خود حکومتی‌ها این‌طور بودند. شاه آن روز اعلام کرد خوشحال هستم که در تاریخ ثبت شود که امروز زنان و بانوان ما به حقوق خود رسیدند. حق زنان ما این بود. حالا بقیه‌ی حقوق هیچ است. این حقوق شد. دیگر اعلام کردند چادر ممنوع است و شاهکار تاریخی رضا خان پهلوی اتفاق افتاد و ایران وارد کشورهای متمدن شد و زن‌های خود را لخت کردیم و متمدن شدیم. اجباری چادر از سر زنان در خیابان کشیدند. دستور و حکم آمد که چادر از سر زنان در خیابان بردارید. سفارت انگلستان در تهران هفته به هفته از رژیم شاه گزارش می‌خواسته که در کدام شهر چند زن بی‌حجاب شده‌اند. در کدام شهر چه شده است. این‌طور بوده است. حالا بعضی‌ها می‌گویند رضا خان در یک سفری به ترکیه رفت و دید وضع ترکیه بهتر از ما شده و زن‌های آن‌جا هم بی‌حجاب هستند و او هم الهام گرفت و گفت در این‌جا هم همین کار را بکنیم. تازه این کار را هم کرده باشد خیانت کرده است. ولی حتی این نبوده است. پروژه و دستور بوده است. در شیراز یک جشنی گرفتند و وزیر معارف یعنی همان علی‌اصغر حکمت، آدمی که این همه سواد ایرانی و اسلامی داشت و در معارف اسلامی کتاب نوشته بود به آن‌جا آمد و در مدرسه‌ی شاپور وقتی دختران با حجاب روی سن آمدند یک مرتبه جلوی همه روسری‌ها را برداشتند و دست زدند و جشن شروع شد و شیرینی پخش کردند که زن آزاد شد و پایکوبی شروع شد. بعد هم آمدند در میدان جلالیه کاری شبیه به این انجام دادند. علما و مرحوم فالی و بعضی از بازاری‌ها و متدینین رفتند و تحصن کردند و علما اعتراض کردند. ایشان از منبر که پایین آمد او را گرفتند. شیراز بدون خونریزی جمع شد. در مشهد، علمای مشهد قیام کردند. به منزل مرحوم آقا شیخ یونس اردبیلی رفتند و جلسه گذاشتند و تحصن کردند. حالا هنوز کشف حجاب رسماً اعلام نشده بوده است. ولی کاملاً معلوم بود که این قضیه انجام می‌شود. قرار می‌شود نماینده‌ای از طرف کل حوزه و مشهد برود و با رضا خان مذاکره کند. مرحوم حاج‌آقا حسین مرجع تقلید رحمت الله علیه به تهران می‌رود و کنار حضرت عبدالعظیم یک مقری می‌گیرد که بعد درخواست کنند تا با رضا خان ملاقات و مذاکره کند و بگوید که نباید این کارها را بکنی. در همان جا ایشان را می‌گیرند. بازداشت می‌شود و ممنوع الملاقات می‌شود و علمای مشهد در مسجد گوهرشاد جمع می‌شوند. خب قضیه‌ی مسجد گوهرشاد اتفاق می‌افتد که نقل شده 56 کامیون جنازه و زخمی از داخل مسجد بیرون آوردند. 56 کامیون بوده و قبرهای آن‌ها هم مجهول است. حالا می‌گویند بعضی از این‌ها را در همین باغ خونی مشهد یا خشت‌مالی به چاه انداختند. حالا من نمی‌دانم چرا برای این‌ها در آن‌جا یک یادبود یا مرقدی نمی‌سازند. این یک بخش مهمی از تاریخ ماست. خونین‌ترین و سخت‌ترین مقاومت برای حجاب در مشهد و در مسجد گوهرشاد شده است. بعد آمدند و اغلب علمای طراز اول مشهد را گرفتند. بعضی از این‌ها فرار کردند و به نجف رفتند. بعضی از این‌ها به روستاها و شهرستان‌ها رفتند و مخفی شدند. بعضی‌ها دستگیر شدند. بعضی از مبارزین از همان موقع تا شهریور سال 20 در زندان بودند. یعنی 6 سال و تا وقتی که رضا خان رفت این‌ها در زندان بودند. معلوم نشد جنازه‌ها کجا دفن شد. بعد از شهریور 20 این‌ها آزاد شدند که یک مقدار باز حجاب آزاد شد. مرحوم آقا سید محمد کفایی آخوندزاده فرزند ارشد آخوند خراسانی صاحب کفایه را بازداشت کردند و به همان روش آمپول هوا شهید کردند. رضا خان یک پزشک احمدی داشت که به اسم پزشکی و طبابت کسانی را که نمی‌خواستند تیرباران کنند آمپول هوا تزریق می‌کردند و از بین می‌بردند. با بعضی از روزنامه‌نگاران و شاعران و از جمله پسر مرحوم آقا شیخ محمد آخوندزاده‌ این کار را کردند. احمد کفایی هم خدماتی کرد ولی ایشان به دستگاه و رژیم وصل بود. مرحوم آقا شیخ مجتبی قزوینی و مرحوم میلانی و دیگران با او مشکل داشتند. ولی حاج محمد را با آمپول هوا شهید کردند. مرحوم آقای خوانساری فتوا دادند که حجاب واجب است و این‌ها حرکتی علیه اسلام است و این قبیل مباحث بود. این قضیه از 17 دی 1314 تا 17 دی 1356 سرکوب شد. تقریباً 42 سال بعد می‌شود که زنان مشهدی پرده را گرفتند و به مصاف رضا خان آمدند و باید بگوییم انقلاب از 17 دی شروع شد. منتها چون در 17 دی کسی شهید نشد و سر و صدا نکرد معروف نیست. ولی چون در قم طلبه‌ها شهید شدند و درگیری بود مطرح شد. من خواستم یک خلاصه‌ای عرض بکنم تا هم نقش علما را ببینیم و هم نقش زنان مسلمان را ببینیم. اگر عرض من طول کشید ببخشید.

و السلام علیکم و رحمت الله.



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha